دل نوشته
نیا باران زمین جای قشنگی نیست،من از جنس زمینم خوب میدانم ،که گل در عقد زنبور است ولی سودای بلبل دارد و پروانه را نیز دوست میدارد
غربت را نباید در شهری غریب و یا در گم شدن لحظه آشنا جستجو کرد ،هر گاه عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد تو غریبی
غرور من که به سختی به کوه می مانست/کمر به شکستن خود بست و خاک پای تو شد
گاهی دست خودم را میگیرم میبرم هوا خوری،یاد تو هم که همه جا با منست،تنهایی هم که پا به پایم میدود،میبینی وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
نگران نباش حال دلم خوب است ،نه از شیطنتهای کودکانه اش خبری هست و نه از شیون های مداومش به وقت خواستن تو!آرام گوشه ای نشسته و رویاهایش را بخاک میسپارد
راه که میروم مدام بر میگردم و پشت سرم را نگاه میکنم،دیوانه نیستم، خنجر از پشت خورده ام
نبودت را آن زمان باور کردم که فاصله میان انگشتانم خالی ماند
مهربانیت را به کسی ببخش که میدانی با او خواهی ماند ،وگرنه حسرتی میگذاری بر دلی که دوستت دارد
صدای غربت من را ز احساسم تو میخوانی /شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین /ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی/میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم/چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی؟
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است/لازم نیست اونو در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن ببری/بالهایش را بزن خاطره ی پرواز با او کاری میکند که....
اگه کسی رو دوست داری بهش بگو،زیرا قلبها با کلماتی که ناگفته میمانند میشکنند
سه شنبه 25 بهمن 1390 - 11:16:22 PM